جدول جو
جدول جو

معنی سگ جگر - جستجوی لغت در جدول جو

سگ جگر
سخت دل، بی رحم، موذی
تصویری از سگ جگر
تصویر سگ جگر
فرهنگ فارسی عمید
سگ جگر
(سَ جِ گَ)
به معنی سگ جان است که سخت جان و محنت کش باشد. (برهان) ، کنایه از موذی و بیرحم و سخت دل. (آنندراج) :
استخوان پیش کش کنم غم را
زانکه غم میهمان سگ جگر است.
خاقانی.
، مردم غردل و نامهربان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
سگ جگر
تاب آورد سخت جان
تصویری از سگ جگر
تصویر سگ جگر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی مگس که پاهای دراز دارد و به بدن سگ و اسب و بعضی حیوانات دیگر می چسبد و خون آن ها را می مکد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگ جان
تصویر سگ جان
کسی که در برابر امراض و سختی ها مقاومت بسیار داشته باشد، سخت جان، جان سخت
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
سخت جان. سختی کش. (برهان). بی رحم. سخت دل و سختی کش. (آنندراج) (رشیدی) :
همه سگ جان و چو سگ ناله کنانند بصبح
صبحدم نالۀ سگ بین که چه پیدا شنوند.
خاقانی.
خاقانیا سگ جان شدی کانده کش جانان شدی
در عشق سردیوان شدی نامت به دیوان تازه کن.
خاقانی.
همه کس عاشق دنیا و ما فارغ ز غم ایرا
غم معشوق سگ دل هست بر عشاق سگ جانش.
خاقانی.
عقل سگ جان هوا گرفت چو باز
کاین سگ و باز چون شکارگر است.
خاقانی.
چه سگ جانم که با این دردناکی
چو سگ داران دوم خونی و خاکی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ)
نوعی از نسترن وحشی در کتول و آمل و دیلمان. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دارندۀ سگ. سگبان:
چه سگ جانم که با این دردناکی
چو سگ داران دوم خونی و خاکی.
نظامی.
سخایی که اگر مزرعۀ دنیا را به اقطاع سگ داری دهد در چشم مکرمت او آن وزن سنجدی نسنجدو اگر جمله خزائن قارون به هارونی بخشد آن در حوصلۀ او قدر کنجدی نگنجد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 25)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ جِ گَ)
غمگین. سیاه درون:
همچو آئینه از نفاق درون
تازه روی و سیه جگر مائیم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(جِ گَ)
بی جرأت و بیمناک. (ناظم الاطباء). بزدل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سگ سر
تصویر سگ سر
سگ سار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگ جان
تصویر سگ جان
سخت جان
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای مگس که از مگسهای معمولی کمی بزرگتر است و مگسی است موذی و سمج و چسبنده و دارای پاهای دراز و چنگالهای قوی و خون سگ و اسب و حیوانات دیگر را میمکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب جگر
تصویر آب جگر
خون خونابه (طبق طب قدیم جگر مرکز خونست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی جگر
تصویر بی جگر
بی جرات و بیمناک، بزدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگ جان
تصویر سگ جان
((سَ))
پرطاقت، مقاوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب جگر
تصویر آب جگر
((بِ جِ))
کنایه از خون، خونابه (طبق طب قدیم، جگر مرکز خون است)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی جگر
تصویر بی جگر
((جِ گَ))
ترسو، بدون رنج و زحمت
فرهنگ فارسی معین
سگ وار، پاچه گیر، سگ سر، آزمند، آزور، حریص، طماع
متضاد: قانع، خرسند، دنیاپرست، مادی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیرزی، سخت جان، مقاوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
با دشواری، با سختی
فرهنگ گویش مازندرانی
جان سخت، فرد بسیار مقاوم در برابر سختی ها
فرهنگ گویش مازندرانی
درگیری سگ ها، درگیری دو درنده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گیاه سمی
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و صدا، جار و جنجال
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف هرز شبیه سیر
فرهنگ گویش مازندرانی
سگ شیر، نام گیاهی است از تیره ی فرفیون
فرهنگ گویش مازندرانی
باغ سیب
فرهنگ گویش مازندرانی
سربالایی
فرهنگ گویش مازندرانی
درختی کوچک مانند گل سرخ که در مناطق ییلاقی روید
فرهنگ گویش مازندرانی